سلام خوبيد خوشيد؟ ما اگه يه سري به شما نزنيم شما نبايد به اندازه سر سوزن هم دلتون شور بزنه كه اين يارو زندس.مردس.هي ي ي ي ي ي ي دوستام دوستاي قديم.
اينجا پرانتز باز كنم كه( اين خاطره اي كه مي خوام براتون بگم از اند احوالات مي باشد و ادامه آن خاطره هاي دنباله دارمان نميباشد.پرانتز فورا بسته)
خب جونمون براتون بگه كه يكي دوهفته پيش بود كه ما براي اولين بار در عمرمان زود خوابيده بوديم و از آنجا كه نكند هومن وارد اتاق شود شبها در اتاق را مي بنديم.مادر گراميمان نصف شب به درون اتاقمان تشريف مي آورند كه پنجره اتاقمان را كمي باز كند تا نكند به خاطر گازگرفتگي خفه شويم(منظور همان گاز بخاري مي باشد) كه ما ييهو به مانند ديوانه ها از خواب بيدار مي شويم و در تخت مي نشينيم كه مادر برمي گردد و مي گويد: ا رژين چت شده؟چرا بيدار شدي؟ و ماهم مانند اين دختران افاده اي مي گوييم: ايششششش از دست اينا مادر مي گويد:كيا؟ من:همونا ديگه مادر:ها؟ من:همونايي تو فيلم بازي مي كنند.و مادر نيز از آنجا كه پي مي برند كه ديوانگيمان دوباره عود نموده مي فرمايند:بگير بخواب بابا
پ.ن.د1:زياد نمي خواد فكر كنيد كه همومن كيه؟ گربمه
پ.ن.د2:ازاونجا كه من مهدي سلوكي را دوست مي دارم و شب هم سريال تا رهايي را مشاهده نموده ام به احتمال قوي منظور بازيگران همان سريال مي باشد.
پ.ن.د3:اين ماه قراره 2تا اتفاق خوب بيفته. اول اولي رو بگم يا دومي؟ خب اول دومي رو ميگم:26آذز تفلدمه پس از آلان بريد كادرهاتونو بخريد. دومي هم اينه كه:به احتمال زياد 25م هم مي خوايم بريم اهواز D: